آش صابون

توضیح ندارد!!!!

آش صابون

توضیح ندارد!!!!

روزمرگی

این چند روز بدجور همه چی یه دست بود این یارو بیماری چیه روز مرگی افتاده بود بم 

 حاضرم شرط ببندم که از آنفولانزای خوکیم بدتره!! 

بیکاری و الافی مسه یه تار عنکبوت دوره وجودما گرفته بود  به چه تعبیر شاعرانه ای زدم یه شمع کم داشتیما  

خلاصه که یه تصمیماتی در حد تصمیم کبرا گرفتم و گیوه ی همت و ور کشیدم درست گفتم دیگه؟؟  

گفتم بزنم تو خط ورزش و این صبتا یه کم روحیم عوض شه خلاصه یکی از این رفقای پهلوونا گیر اوردیم  

وزنگ زدیم که آره مارم بیار تو این کار وهوامارم داشته باش و کلی واس خودمون سفارش کردیم  

  

اونم از اونجایی که سرشار اخلاق ورزشکاری بود گفت فردا بیام تو باشگاه یه روز تو تیم والیبالشون بازی کنم 

 

اگه خوشم اومد روزای آتیم این سعادتا بشون بدم و از حضور خودم مستفیضشون کنم 

خلاصه که فرداش با ش وعده کردم و رفتیم باشگاه

به محض رسیدنمون کلی والیبالیست در اقسام و رنگ های مختلف ریختن سر مهدی(رفیق مورد نظر) که

کجایی تو و گله و شکوه مهدیم نه گذاشت نه برداشت و من و به این حالت معرفی کرد که یه حرفه ای توپ واس تیم اوردم

منم خودم و از تک وتا ننداختم و یه دست رفاقتی با همشون دادم و رفتیم تو رختکن لباسا را عوض کنیم

یه جورایی میشه گفت اونجا پشت صحنه ی این نمایش مسخرمون بود :

وایی مهدی نمیشه من همینجا بمونم بابا من هر چی بلدم از دانشگاست

نه بابا بیا من هواتا دارم نترس

منم به پشتوانه ی این حرفش زدم بیرون و قاطی بچه های تیمشون شدم

یعنی اینجور ی بگم که آنچنان قشنگ بازیا کردم!!که نیمه ی اول رسما"توپ خورشون شده بودم 

دسه آخرم یه رفیقای مهدی اومد و با جدیت بم گفت رشته ی پینگ پنگ بیشتر به شما میاد 

خلاصه که تو اون یکی دو ساعت بدجور فیلم شده بودیم  بعدم مهدی کلی چیز بارمون کرد که تو که گفتی

رشتت بوده و آبرو ما را بردی منم تا میتونسم به ریشش خندیدم ما حصلشم این بود که گفت تا 100 کیلومتری

باشگاه پیدات نشه 

 حالا هم به همه ی کسایی که گرفتار روز مرگی شدن

از همین تیریبون اعلام میکنم که بیخیال تغییر نشن بالاخره هر چی باس از یه جایی شروع شه دیگه

و من مسمم تر از همیشه

 فردا دارم میرم باشگاه.   

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
dream_girls193 جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ق.ظ http://www.dvbpersian.blogsky.com

سلام دوست عزیز مطالبتون جالب بود.
به وب من هم سر بزنید و نطرتون را بگویید.

آمدم نبودید !

رامین جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:11 ق.ظ

جونور تو هنوز زنده ای و سراغی از ما نمیگیری بیا تو آیدیت کارت دارم ...

جونور خودتی :D
باس دعوت نامه بفرستی الکی که نمیام .

آتیش پاره جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

عمه ی منم همین مرضی که تو گرفتیو گرفته بود٬ مرد!!! :دی

مرسی خیلی روحیه میدی تو اسن خود اکسیژنی !!

مانی آ جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ق.ظ http://kalaghparbazi.blogsky.com/

ههههههههی ...
صابون ورزشکار می شود ... هووووووورا
(-:

(-:

موریانه های چوبی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:27 ق.ظ http://www.mooriyanehayechoobi.blogfa.com/

سلام پسر
خوبی؟
ممنون زیاد از اینکه تصویر سازیهامو توی وبلاگ بقیه ببینیم با یه اجرای جدید حس خوبی ندارم.
از لطفت خیلی ممنونم
شاد باشی رفیق.

یعنی فکر تا میدزن!!!
البته ایرانه دیگه تعجب نداره !
به هر حال ما که واقعا با کارات حال میکردیم حیف شد.

ناتانائیل شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:05 ب.ظ http://samfoniemordegan.persianblog.ir/

سلام
خیلی جالب و متفاوت می نویسی!
ممنون که سر زدی
موفق باشی
راستی! ما همدیگرو میشناسیم ؟!؟

علیک
آره دیگه میشناسیم مگه تو سمفونی مردگان نیسی
خب مام جسدیم دیگه!:D
عجباخودم به خودم تیکه میندازم :D

مانی‌آ دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ب.ظ http://kalaghparbazi.blogsky.com/

خونه نو مبارک(-:

خونه کجا بود مانی جان
ما وسط خیابون بساط پهن کردیم
به پا میای نظر میدی ماشین زیرت نکنه !

ناتانائیل جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:14 ب.ظ http://samfoniemordegan.persianblog.ir/

اولا مرسی که اومدی
دوما آخرشی !

:)

افشین دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ق.ظ http://rooiidad.persianblog.ir

[گل] از سوی دانشجویان و خانواده شهدای راه آزادی ,

دانشجویان زندانی و زندانیان سیاسی


سیزده آبان , اعتراض به دولت کودتا [گل]

[گل] همه با هم در سراسر ایران، سیزده آبان را سبز خواهیم کرد [گل]

[گل] درود بر کوروش بزرگ خار چشم دشمنان ایران و پاینده سرزمینمان [خداحافظ]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد